حس گناه یا ضعف

حس گناه یا ضعف

  چرا برخی کارها را ناشایست می دانیم ؟ جواب های متعددی برای این سوال می توان متصور شد برای مثال تعالیم دینی و مذهبی افراد جامعه می تواند دلیلی بر ناشایست دانستن آن کار در آن جامعه باشد، گاهی نیز هنجار های جامعه برخی کارها را در نظر ما ناپسند جلوه می دهند مثلا طبق قوانین اسلام تعدد زوجات کاری ناپسند نیست ولی در جامعه ما کاری ناپسند جلوه می کند و بسیاری دلیل دیگر. در این نوشته قصد ارزش گذاری کارها و مبنا یابی ارزش ها را ندارم فقط می خواهم احتمالی را برای بوجود آمدن ارزشها و معیار ها در جامعه شرح دهم. این احتمال را با بنیان جامعه خیالی زیر که در آن معیار هایی از پیش تعیین شده وجود ندارد شرح می دهم.

جامعه ای را در نظر بگیرید که همه دارای زمین کشاورزی مساوی و همچنین امکانات زراعی مساوی هستند ( آب ، کود و ... ). دراین جامعه کارها بطور عادی در جریان است مردم برای خود گندم تولید می کنند و از آن آرد و از آرد نان و روزگار می گذرانند. دراین جامعه همه چیز برای همه تقریبا یکسان است، بعید است کسی اعترازی داشته باشد. مسلما برای همه این فکر پیش می آید که با زیاد تر کردن زمین خود تولید خود را بیشتر کنند و سود بیشتری بدست آورند و زندگی را برای خود و خانواده خود راحتتر کنند. بیایید نتیجه این طرز فکر را بررسی کنیم. اگر همه افراد شروع به این کار بکنند بعد از مدتی به دلیل متنهانی بودن منابع بیشتر کردن بهره وری نیازمند چنگ اندازی به منابع دیگری است ( مثلا آب ). اگر در این فرآیند همه به یک اندازه گسترش پیدا کنند و زور کسی بر دیگری نچربد تا از منابع او استفاده کند جامعه در اصل تغییری نکرده و همه بطور یکسان درآمد خود را بالا برده اند که البته پیروز نشدن هیچ یک از افراد بر دیگری کمی دور از ذهن است، ولی اگر کسی پیروزی کسب کند و از آب دیگری برای خود بردارد آن وقت یکی قوی و دیگری ضعیف می شود و این فرآیند تا آنجا ادامه میابد که چند نفر قوی و بقیه ضعیف می شوند جامعه کم کم به جامعه سرمایه داری یا فئودالی تبدیل می شود که یک یا چند سرمایه دار یا ارباب دارد. جامعه در این حالت به تعادلی جدید می رسد ( با یک یا چند ارباب ) افراد ضعیف بیشتر نقش کارگر و برده دارند و درآمد حاصل از کار آنان به جیب اربابان یا سرمایه داران می رود و افراد ضعیف توانایی تغییر وضعیت خود را ندارند ، افراد قوی تمایلی به تغییر وضعیت ندارند. حال بیایید بیبینیم چه کسانی از این تعادل جدید راضی و چه کسانی ناراضی اند، به یقین افراد زیادی از جامعه به وضع بدتری دچار شدند پس ناراضی اند و اندک افرادی که پیشرفت کرده اند راضی اند. افراد ضعیف تر دلیل ضعیف شدن خود را تجاوز برخی افراد به مال خود می دانند ( یا شاید حرص طمع خودشان ) در صورتی که از قبل کسی تعیین نکرده بود این آب مال این فرد است ولی از دید این فرد کار فرد قوی کاری ناشایست بوده و این دیدگاه به فرزندان این افراد که درصد بیشتری از جمعیت را شامل می شوند انتقال پیدا می کند و شاید بعد از چند نسل این دیدگاه به طور کامل در این جامعه نهادینه شود.

اگر جامعه بالا از قبل دارای ارزش ها و معیار هایی نبوده باشد بعد از گذشت چند نسل این دیدگاه به یک هنجار در این جامعه تبدیل می شود و کاملا طبیعی همه می پذیرند که هر نوع تجاوز به مال دیگری کاری بس ناشایست است، به نوعی می توان ادعا کرد دلیل احتمالی برخی هنجارها یا معیار های خوب و بد همین است: در اثر مرور زمان توسط افراد ضعیف تر جامعه برای جلوگیری از تسلط قوی تر ها بر آنان هنجار هایی وضع شده است یا بهتر بگوییم که دچار سو برداشت نشویم تعیین معیار توسط افراد ضعیف تر برای جلوگیری از برتری افراد قوی تر می تواند دلیلی برای بوجود آمدن ارزش یا هنجاری در جامعه و در نتیجه نحوه فکر کردن و تصمیم گیری افراد این جامعه شود. جالب است بدانید که این دیدگاه و نظر در زمان افلاطون مورد بحث بوده است.

با اندکی تامل در اطراف خود می توانید مثال هایی بیشتری در این زمینه بیابید که نشان دهنده ایجاد حس گناه نسبت به کارهایی است که توانایی انجامشان را نداریم. البته نیاز به تذکر نیست که ایجاد این حس به زمینه فکری ما مربوط است مثلا کسی که توانایی یک رقابت علمی را ندارد این کار را کار ناشایست نمی شمرد زیرا در ذهن او این کار به عنوان رقابتی شایسته نقش بسته شده و معیار ما برای داوری کارها همین یک مورد نمی تواند باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد